گویند خواب و مرگ برادر هم اند
اگر چنین باشد من در اوج ناراحتی ها و غصه ها در خواب به ارامشی میرسم که پس از بیداری مجددا دوست دارم به خواب برگردم
پس ارامشی شیرین در انتظار ماست که دیر یا زود با ان مواجه خواهیم شد........
امروز تصمیم گرفتم خداوند را با نام دیگری صدا بزنم
امروز خدای خودم را با نام پروردگار عالمیان صدا زدم
در اندیشه خود این گونه تصور کردم .............. شاید خدا هم بیشتر دوست داشته باشد با این نام او را صدا کنیم
پروردگار عالمیان نیز با نام جدیدی که او را صدا زدم دری جدید به رویم گشود
پروردگار عالمیان
لذت کودکی تکرار ناشدنیست
به حرکت مورچه ها به طرف لانه و بردن دانه ای خیره میشدیم و از تمام غم و زشتی های دنیا اسوده میشدیم
گویی روح ما هنوز درگیر دنیای مادی نشده بود و روحی تازه داشتیم شاید هنوز از لذات دنیای قبلی هنوز در وجودمان باقی مانده بود
بزرگتر که شدیم دیگران حرکت مورچه ها و جزییات این چنینی برایمان لذت بخش نبود
یک توپ پلاستیکی دیگر بهترین داراییمان نبود
اری........... روحمان کهنه شده بود
دیگر از ان روح نو و تازه خبری نبود
روح ما اسیر دنیای مادی شده بود
روح ما کهنه شد..............
در عجبم بعضی از بزرگان چه می بینند که ما عوام از دیدن انها نا توانیم
ایا روزی خواهد امد که من نیز به ان مقام برسم ؟ من نیز ان چیزهای نادیدنی را ببینم؟
چقدر بخیل هستیم ............
بخیل بودن همیشه با پول و مادیات سنجیده نمی شود
اگر کمی دقت کنیم حتی عناصری که نیاز به پرداخت پول هم ندارد گاها از هم دریغ میکنیم
خنده ...... تشکر ساده ...... محبت ......... نگاه خیلی ساده .....هیچ کدام از اینها نیاز به هزینه کردن برای دیگران نیست اما همین ها را هم از هم دریغ میکنیم .
این بشر دو پا چگونه موجودیست ؟